قبل از شروع: این روزها بیشتر از هر وقت دیگری شبیه قبلنهاست. شبیه نشستن روی نیمکت های زیر درختهای توت مدرسه. شبیه چیدن توت قرمز از درختهای فرزانگان. شبیه امتحانهای اخر ترم. شبیه بعد از امتحانها نشستن به حرف زدن. شبیه بستنی خوردن. شبیه پختن زیر آفتاب تابستان. شبی سرویس نداشتن. شبیه نزدیک شد به آسودگی و رسیدن به تابستان. این روزها بیشتر از همیشه شبیه زندگی نیست؟ شبیه زندگی دوران نوجوانی. شبیه زندگی دوران خندیدن های بی مهابا. هوای این روزها بیشتر از هر وقتی یاد زندگی می اندازدم.
بعد از شروع: اولا خدا شما را به راه راست هدایت کند اگر فکر کرده اید عاشق شده ام. دوما بیایید کمی درس اخلاق بهتان بهم. فرزندانم!بدانید و آگاه باشید که زندگی جمعی بسیار بسیار مشکل تر از زندگی فردی و یا باخانواده است. فرزندانم در زندگی جمعی بسیار بسیار اخلاق ونظافت را رعایت کنید. بسیار حواستان به خودتان باشد و لباس های خیس مردم را روی بند رخت جمع نکنید یک گوشه تا جای بیشتری برای لباس های خودتان باز شود. زیرا روسری حریر بنده بخت برگشته ی مادر مرده روی بند بوده و نخ کش شده است. خدا را در رعایت شعور زندگی جمعی. خدا را. چرا که همین بنده بخت برگشته دیشب با دیدن این صحنه کولیت عصبی شدم و از درد به خودم پیچیدم. خدا را... خدا را..